تماس با شماره تلفن

09050942046

هوش_هیجانی به‌طور اخـتصاصی از سال 1990 وارد روان‌شناسی شد. این مفهوم در نوشته‌های‌ پیشن با عناوین هوش‌ اجتماعی‌‌1،در نوشته‌های‌ ثـوراندیک،هوش بین فردی‌2و در نـوشته‌های گـاردنر به صورت توانایی‌ اجتماعی‌3مطرح شد.

لودوکس در جریان بررسی‌های نورلوژیک خود متوجه شد که بخشی‌ از مغز در زیر کرتکس،به‌ نام آمیگدال،در پاسخ به رفتارهای هیجانی‌ نقش مهمی به عهده دارد.این بـخش از مغز،که در هنگام تحریک‌های‌ شدید(شلیک‌های عصبی شدید)فعال می‌شود،بدون کسب تکلیف از کرتکس‌ و نئو‌ کرتکس به عضلات بدن دستور اجرای فرمان‌ها را می‌دهد. در نتیجه،نئو کرتکس،که مرکز تحلیل‌های منطقی قـبل از اقـدام و صدور دستور به عضلات اجرایی است،از این اقدام بی‌ خبر‌ می‌ماند و آنچه که‌ رخ می‌دهد،فاقد جنبه‌های منطقی است.

مقاله‌ی مک کللند با نام«به جای آزمون هوش،مهارت و توانایی‌ را ارزشـیابی کـنید»،موضوع آزمون و تست‌های هوش و شخصیت را‌ وارد‌ جریان تازه‌ای کرد.او نشان داد که استعدادهای تحصیلی و مدارج‌ مهم تحصیلی،هیچ گونه تضمینی برای افراد در خصوص موفقیت در کار یا حتی زندگی فراهم نمی‌آورد.بـنابراین،پیـشنهاد‌ کرد‌ که‌ مجموعه‌ای از مهارت‌ها مثل همدلی‌،خود‌ نظم‌ دهی و ابتکار،که نشانه‌ی موفقیت خود در محیط کار و زندگی است،مورد ارزشیابی قرار گیرد.این نظریه در 29 سال گذشته‌،موجب‌ تحقیقات‌ روی صـدها هـزار کـارگر،از کارگر ساده گرفته‌ تا‌ ردهـ‌های بـالا و مـدیران صنایع و کارخانه‌ها،شده است. عنصر اصلی و اساسی در همه‌ی پژوهش‌ها چیزی است که گلمن آن را‌

هوش‌ هیجانی‌ نامیده است.

جان مایر و پیتر سـالوی،کـه سـازمان دهنده‌ی نظریه‌ی‌ هوش هیجانی‌ هستند،آن را در کنار تفکر،عـامل بـزرگی در تعامل و تناسب رفتار افراد می‌دانند،این دو‌ محقق‌ آمریکایی‌ هوش هیجانی را در چهار حوزه‌ی‌ مرتبط مطالعه کرده‌اند:

1٫شناخت هیجان‌؛

2٫کاربرد‌ هـیجان؛

3٫فـهم هـیجان؛

4٫مدیریت هیجان.

بعد از مایر و سالوی،روان‌شناس دیگری به نام بـار-آن برای‌ ساخت‌‌ ابزار‌ اندازه‌گیری هوش هیجانی تلاش زیادی انجام داد.او،که افتخار دارد واژه‌ی‌ ضریب‌ هوش‌ هیجانی را به نام خـود ثـبت کـند،پس از سال‌ها مطالعه توانست ابزاری برای‌ ارزشیابی‌ و اندازه‌گیری‌ هوش هیجانی تهیه‌ کـند کـه در نوع خود کارآمدترین است.

اما کسی که توانست‌ هوش‌ هیجانی را بر سر زبان‌ها بیندازد و در سطح‌ جـهان مـطرح کـند و از نظریه‌ به‌ کاربرد‌ نزدیک سازد،دانیل گلمن بود. اولین کتاب او،که بـا نـام«هـوش هیجانی»در‌ سال‌ 1995 منتشر شد،توجه‌ پژوهشگران و علاقه‌مندان به هوش را به خود جلب کرد‌.البـته‌ ایـن‌ کـتاب‌ موجب انتقادهای شدیدی می‌شد.او کتاب دوم خود به نام هوش هیجانی‌ در محیط‌ کار‌ توانست بـه بـسیاری از ابهامات پاسخ دهد.

هوش هیجانی چیست؟

جان مایر می‌گوید‌:«هوش‌ هیجانی‌ مجموعه‌ای از توانایی‌هاست کـه بـه‌ فـرد کمک می‌کند تا احساسات خود و دیگران را بشناسد و درک‌ کند‌ و در‌ نهایت،به فرد کمک مـی‌کند تـا احساسات خود را تنظیم و اداره‌ کند‌.

به‌ باور کلمن،هوش هیجانی«ظرفیت ما در شـناخت احـساستمان و احـساسات دیگران تعیین و کمک می‌کند تا با‌ ایجاد‌ انگیزش،هیجان‌های‌ خودمان را کنترل و اداره کنیم و روابط خودمان را بـا دیـگران‌ به‌ نظم و حساب درآوریم.»

به نظر مارتینز،هوش‌ هیجانی‌ یک‌ رشته از مـهارت‌های غـیر شـناختی، توانایی‌ها و ظرفیت‌هایی‌ است‌ که توانایی فرد را در مقابل مطالبات و فشارهای بیرونی مقاوم می‌کند.»

به باور‌ ویـزینگر‌ هـوش هـیجانی در حقیقت هوش‌ کاربرد‌ هیجان‌هاست.

توانایی‌ هیجانی‌ چیست؟

توانایی‌ هیجانی ظرفیتی یاد گرفته شـده مـبتنی‌ بر‌ هوش هیجانی است و بدون آن،کسب عملکرد حرفه‌ای بالا غیر ممکن است‌.هوش‌ هیجانی‌ مبتنی بـر پنـج عنصر است‌:

1٫خودآگاهی:احساس کردن احساسات‌،قبول‌ آن‌ها،مشاهده‌ی خویش‌ یا خـویشتن‌ نـگری‌،نگرش بی طرفانه به حالات درونی خـود،شـناخت‌ حـالات درونی خود،شناخت نقاط‌ ضعف‌ و قوت خـود،کـسب اعتماد به‌ نفس‌.

2٫خودانگیزی‌:پیگیری اهداف،ابتکار‌ عمل‌،کارآمد کردن خود، کمال‌ طـلبی‌ و خـوش‌بینی.

3٫خود کنترلی:مدیریت هیجان‌های خـود،تـوانایی بازیافت هـیجانی پسـ‌ از یـک صدمه‌ی هیجانی‌،توانایی‌ برای عمل و نـه بـرای واکنش،ثبات‌ در‌ رفتارها در‌ همه‌ موقعیت‌ها‌،احساس مسؤولیت در کار‌،انعطاف در برابر تغییرات و اسـتقبال از نـظریات جدید.

4٫هم‌دردی:کنار آمدن راحت‌ بـا‌ دیـگران‌،درک‌ دیگران‌،آگاهی و ارزش نهادن‌ به‌ نیازهای سایرین،داشتن شوق خدمت،مفید بودن،تـوان‌ درک و قـبول دگر اندیشی و سیاست مداری.

5٫مـهارت‌های اجـتماعی‌:کـنترل‌ دقیق‌ هیجان‌های خـود،واکـنش مناسب، قانع سازی،درکـ‌ تـفاوت‌ها‌،کار‌ گروهی‌،توان‌ گفتگو‌،ارتباط شفاف، میانجیگری(توان آشتی دادن)،توان برقراری ارتباط و مدیریت.

IQ بـهتر اسـت یا EQ

توانایی هیجانی نشان دهنده‌ی مـیزان اسـتفاده از این تـوان در زنـدگی عـملی‌‌ است.مثلا توان خـدمت کردن به دیگران مبتنی است بر توانایی هیجانی‌ هم‌دردی،اعتماد،توانایی مبتنی بر کنترل خـود اسـت.مقدار زیادی از هوش‌ هیجانی در یک شـخص،حـاکی از‌ ایـن‌ نـیست کـه او مهارت‌های هیجانی‌ لازم را در مـحیط خـود یاد خواهد گرفت.ولی نشانه‌ی این است که‌ شخص زمینه و آمادگی عالی برای کسب آن‌ها را دارد.توانایی هـیجانی‌‌ خـصوصا‌ زمـانی که موضوع،به دست آوردن نیروهایی است کـه خـیلی‌ خـوب کـار مـی‌کنند،اهـمیت پیدا می‌کند.فقدان روابط انسانی،به عملکرد آسیب می‌رساند‌.چنین‌ وضعیتی باعث اتلاف وقت،ایجاد‌ حس‌ نامطلوب، حذف انگیزه و تعهد افراد می‌شود و حسی خصمانه در هر سازمانی بـه‌ وجود می‌آورد.

تفاوت در افراد موفق،نه از نظر هوش تحلیلی،بلکه‌ بیش‌تر‌ به‌ سبب مهارت‌های هیجانی‌ آن‌هاست‌.انتخاب افرادی با هوش هیجانی‌ بالا،باعث ایجاد فضای همکاری و رقابت و پشتکار و انگیزه‌ی مـثبت‌ مـی‌شود.هنگامی که سازمانی با بحران مواجه است و این بحران موجب‌ خسارت‌های فراوان شده است،تغییر‌ فرد‌ با افرادی که در زمینه‌های‌ هوش هیجانی توانمند باشند،مشکلات سازمان را به نحو مـطلوبی رفـع‌ می‌کند.

علی‌رغم اهمیت و ارزشی که مدارس به ضریب هوشی می‌دهند،این‌ آزمون‌ها،زمینه‌ی پیش‌بینی‌ موفقیت‌ بسیار کمی‌ دارند.وقتی که به ضریب‌ هـوشی و عـملکرد حرفه‌ای به دقت نگاه مـی‌کنیم،مـتوجه می‌شویم که فقط در‌ 25 درصد از موارد بین نتایج این آزمون‌ها و موفقیت‌ها همبستگی‌ وجود‌ دارد‌.اگر‌ خیلی با دقت بررسی کنیم،متوجه می‌شویم که اثر واقعی‌ ضـریب هـوشی بر موفقیت حرفه‌ای و شـغلی فـقط‌ 5 ‌‌تا‌ 10 درصد است. معنای آن این است که ضریب هوشی فقط 25 درصد‌ از‌ موفقیت‌ شغلی را توضیح می‌دهد و بدیهی است که به تنهایی قادر به توضیح کامل پیشرفت‌ یا‌ شکست افراد نخواهد بـود.

از آنـ‌جا که دانشجویانی که در رشته‌های مشابه تحصیل‌ می‌کنند، ضریب هوشی مشابهی‌ دارند‌،پس از قبولی،ضریب هوشی را در رقابت‌ بین آنان،اهمیت ناچیزی پیدا می‌کند.آنان که می‌توانند تمام موانع را پشت سر بگذارند و از رقـابت‌ها مـوفق بیرون آیـند،کسانی هستند که‌ در مؤلفه‌های هوش هیجانی توانایی زیادی دارند.توانایی و مهارت فنی شرط لازم و ضروری برای کسب یـک کار است؛ولی سطح و اندازه‌ی عملکرد کاری را سایر مهارت‌ها نشان می‌دهند.

بـه نـظر گـلمن‌،هوش‌ هیجانی توانایی‌های هیجانی در هماهنگی با توانایی‌های ذهنی است.حرفه‌ای‌ترین افراد هردو نوع توانایی را باهم به‌ کـار ‌ ‌مـی‌بندند.هرچه کار پیچیده‌تر باشد،به همان اندازه هوش هیجانی‌ اهمیت بیش‌تری‌ پیدا‌ مـی‌کند.شـاید فـقدان هوش هیجانی،مانع و مزاحم‌ ظهور توانایی‌های ذهنی هم بشود.

تمایز بزرگ بین مهارت‌ها،ذهن را در مـقابل قلب و دانش را در مقابل هیجان قرار می‌دهد.یک‌ رشته‌ از توانایی‌ها به‌طور خالص‌ شناختی هـستند؛مثل استدلال تحلیلی یـا دانـش فنی.یک رشته‌ی دیگر، تفکر را با احساس ترکیب می‌کنند و این همان چیزی است که به‌ آن توانایی‌ هیجانی‌ گفته‌ می‌شود.در همه‌ی توانایی‌های هیجانی‌ باید‌ مقداری‌ کنترل بر احساسات خود و عناصر شناختی وجـود داشته‌ باشد.

قوی‌ترین مدارک و استدلال‌ها به همان اندازه که متوجه ذهن‌اند، متوجه قلب هم‌ هستند‌.این‌ تناسب نزدیک بین تفکرات و احساسات‌ از طریق یک‌ جاده‌ی‌ بزرگ در مغز امکان پذیر می‌شود.مجموعه‌ای از نـورون‌ها،لب پیـشگاهی(مرکز دستورهای مغز)را به منطقه‌ای پس سری‌، که‌ مرکز‌ هیجان‌های ما هستند،متصل می‌کنند.وقتی که این اتصال صدمه‌‌ می‌بیند،افراد از نظر هیجانی ناکارآمد می‌شوند.چنین اشخاصی هنوز می‌توانند نتایج و نـمره‌های عـالی در زمینه‌ی توانایی‌های شناختی‌،به‌ دست‌‌ آورند؛ولی در عمل،در صحنه‌ی زندگی واقعی،ویژگی‌های افراد برجسته‌‌ را‌،که از هوش هیجانی برخوردارند،از دست می‌دهند.

برای کسب اطلاعات بيشتر درباره کارايی های هوش هيجانی با مشاوران فرهيختگان جوان تماس حاصل نماييد.

تماس با شماره تلفن

09050942046